دین شناسی ایوانز پریچارد

مؤلف: پریسا حسن زاده

 
   

چکیده:

ايوانز- پريچارد يكي از شخصيت هاي بزرگ انسان شناسي جديد است. شهرت او مديون كار بزرگي است كه او به عنوان يك مشاهده گر تعليم ديده و حرفه اي ميداني مردم قبيله اي انجام داد. تقريبا تمام نظريه پردازان در مورد دين كه قبل از او بوده اند به راحتي و بدون مطالعه ي ميداني ديدگاهي را در باره دين ابتدايي يا قبيله اي ارایه دادند. اما ايوانز پريچارد يك نظريه پرداز دين است كه در دو جامعه ي ابتدايي واقعاً وارد شده ، زبان آنها را فراگرفته و عملاً آن ها را با دقت مورد مطالعه قرار داده است.  وي معتقد بود كسي در ميان انسان شناسان براي اين كار تلاش كافي به عمل نياورده است و كار خود را در ميان مردم قبيله اي آفريقا اگر نه راهي براي ساختن نظريه كامل خود، ولي دست كم گامي ضروري در این جهت مي دانست. در این مقاله ابتدا به بررسی زندگی نامه او می پردازیم و سپس زمینه های مهم فکری نظریات او را مورد بررسی قرار می دهیم. در نهایت بعد از مرور مطالب مهمترین آثار او، به نقد و بررسی نظرات او می پردازیم

زندگي و حرفه

ادوارد ايوانز-پريچارد در سال 1902 متولد شد. او پسر دوم كشيش جان ايوانز- پريچارد ، روحاني كليساي انگليس و همسرش دوروثي بود. او تحصيلات دبيرستاني خود را در كالج وينچستر - كه يكي از مدارس دولتي نخبگان انگليس بود- گذرانيد و سپس وارد كالج اگزتر در دانشگاه آكسفورد شد و در آنجا چهار سال به تحصيل پرداخت و با مدرك فوق ليسانس در رشته ي تاريخ جديد فارق التحصيل شد . در آن زمان او به انسان شناسي علاقه مند گرديد و از اين روي در سال 1923 تحصيلات تكميلي را در مدرسه ي اقتصاد لندن آغاز كرد. مطالعه ي انسان شناسي در انگليس از سبك تحقيق كتابخانه اي قديمي كه توسط مولر ، تيلور و فريزر ممارست مي شد ، تبديل به رشته اي شد كه دست كم مستلزم يك دوره مطالعه بر روي جامعه اي بسيار متفاوت وعموماً به معناي ابتدايي از جوامع مدرن اروپا و امريكا بود . اين دقيقاً همان كاري بود كه ايوانز- پريچارد تصميم گرفت انجام دهد. وي توانست در نزد سي.جي. سليگمن اولين انسان شناس حرفه اي كه در آفريقا كار ميداني انجام داد ، به تحصيل بپردازد. در همان زمان برونيلاو  مالينوفسكي به لندن آمد و استاد دوم او شد. مالينوفسكي چهار سال را صرف مطالعه مردم جزاير تروبراياند نمود و نخستين انسان شناسي بود كه كه تحقيق خود را با زبان بومي انجام داد و به طور كامل وارد زندگي روزمره يك اجتماع ابتدايي كرديد. او ايوانز پريچارد را تشويق كرد تا فرهنگ مردم واحدي را با عمق زياد مورد مطالعه قرار دهد . سليگمن نيز او را تشويق كرد كه يك فرهنگ را در آفريقا انتخاب كند. ايوانز- پريچارد با توجه به نصايح آنان به سودان در شرق آفريقا مسافرت كرد. در ميان سالهاي 1926 تا 1931 ، در حالي كه ايوانز-پريچارد با چندين اجتماع قبيله اي آشنا شد ، بارها در جنوب سودان از مردمي ديدن كرد كه آزنده  ناميده ميشدند. روي هم رفته ، او تقريباً دو سال در ميان آنها باقي ماند و زبان آنها را به طور كامل فراگرفت ، و در تمام اين مدت رساله ي دكتراي خود و مقالات ديگري را درباره ي زندگي اجتماعي آنها نوشت . او در بين سالهاي 1930 و 1936 ، مطالعات ميداني بيشتري را در ميان مردم نوئر در سودان انجام داد. در سال 1035 در دانشگاه  آكسفورد استاديار پژوهشي جامعه شناسي آفريقا شد و چهار سال بعد با دختري از اهالي آفريقاي جنوبي به نام اوما نيكولاس ازدواج كرد. در سال 1937 نخستين اثر مهمش "جادوگري ، غيب گويي و جادو در ميان آزانده، را منتشر كرد . پس از جنگ جهاني دوم اهميت اثر بيشتر درك شد و يكي از صاحب نظران آن را " اثر برجسته ي انسان شناسي در قرن حاضر دانست". به دنبال آن او سه جلد كتاب ديگر درباره ي ساير قبايلي كه عميقاً مورد مطالعه قرار داده بود ، انتشار داد. كتاب " قبيله نوئر : توصيفي از شيوه هاي معيشت و نهاد هاي سياسي مردم]اطراف[ نيل" را در سال 1940 منتشر كرد.

در طي جنگ جهاني دوم ايوانز-پريچارد در ارتش انگليس خدمت مي كرد؛ وي گروهي از جنگجويان آزاند را در حمله به برخي از گروه هاي دفاعي ايتاليايي در شرق آفريقا هدايت مي كرد . بعداً وقتي كه او در پستي در سيرنايكا در ليبي خدمت مي كرد تحقيقات بيشتري را درباره ي يك نظام ديني صوفي اسلامي به نام سنوسي انجام داد . در همين زمان، يعني سال 1944 ، بود كه او به كاتوليك رومي تغيير مذهب داد . پس از جنگ به انگليس بازگشت و نخست در كمبريج اقامت گزيد و سپس با اشغال كرسي شارح مشهور نظريه كاركرد گرايي ، رادكليف براون ، به سمت استادي انسان شناسي اجتماعي در آكسفورد رسيد.

شهرت جهاني ايوانز-پريچارد در انسان شناسي با شهرت او در آكسفورد و بيرون از آن به عنوان يكي از شخصيت هاي كاملاً خارق العاده دانشگاه ، پيوند خورده است . او آدمي متواضع و خجول بود و اغلب لباسي مي پوشيد كه به آساني مي توانست با يك كارگر پير اشتباه گرفته شود. ايوانز پريچارد در سال 1970 از مقام خود باز نشسته شد و در سال 1973 چشم از جهان فروبست.

زمينه فكري

رويكرد ايوانز-پريچارد به انسان شناسي و در نتيجه به دين- در برابر زمينه هاي سه سنت سابق بر خود شكل گرفت. نخستين سنت، سنت انسان شناسي قديم تر ويكتوريايي است، سنت دومي ، جامعه شناسي فرانسوي و سنت سومي ، مكتب جديد تر انسان شناسي ميداني انگليس است. با سنت سوم تا حدودي با اشاره به سليگمن و مالينوفسكي، استادان ايوانز-پريچارد، آشنا شديم اما اهميت اين نوع تحقيق در صورتي درك مي شود كه دو سنت ديگر و موضعي را كه ايوانز-پريچارد ، در زمان شروع كار در قبال آنها اتخاذ كرد را بشناسيم.

انسان شناسي قديم تر

بنيان گذاران ويكتوريايي انسان شناسي ،از بينش علمي درباره ي امور انساني برخوردار بودند.آنها احساس مي كردند كه مي تواننداموري چون دين و ظهور فرهنگ انساني را از طريق جمع آوري، مقايسه و طبقه بندي واقعيت ها به شيوه ي علمي مطالعه كنند. آنان همچنين احساس مي كردند كه اين علم ، به نتايج تكاملي منجر مي شود و آنها مي توانند با تحقيقات خود " قوانين توسعه" را كشف كنند؛ قوانيني كه بر طبق آنها بشريت از مراحل ابتدايي به دست آوردهاي جديد گذر كرده است.هرچند آنها از اين اصل به نسبت ساير اصول آگاهي كمتري داشتند ولي در رشته ي خود روي كردي را ترجيح ميدادند كه عقل گرايانه و فردگرايانه بود . هنگامي كه اين دانشمندان كوشيدند مردم ديني يا ابتدايي را بشناسند ، همواره يك فيلسوف وحشي و انسان ابتدايي را مجسم مي كردند كه تنهاي تنها در جلوي غار خود نشسته و دقيقاً مانند يك دانشمند جديد ، درباره ي مسائل مي انديشند و اشياي اطراف خود را تبيين مي كند.

از نظر ايوانز-پريچارد ايده آل علم را به راحتي مي توان پذيرفت و حتي با استفاده از تحقيق ويكتوريايي ها آن را با جمع آوري وافعيت هاي بيشتري ارتقا بخشيد . البته نتيجه گيري هاي تكاملي مسأله ي ديگري بود . وي دريافت كه پيشرفت هاي خاص تكنيكي در تاريخ روشن است ولي پيشرفت فرهنگي به عنوان يك كل موضوعي بزگتر و پيچيده تر است . ايوانز-پريچارد تأكيد مي كرد كه نظريه تكاملي با بسياري از اصول علمي اي كه نظريه به طور مفروض بر اساس آنها استوار است، سازگاري ندارد. بسياري از نظريه پردازي هاي مربوط به انسان نخستين شامل تأمل نظري درباره ي عصري مي شد كه از آن هيچ گونه اسناد تاريخي در دست نبود.

ايوانز-پريچارد راجع به بعد ديگر انسان شناسي قديمي تر ،يعني بعد عقل گرايي فردي ، مرددتر بود. انسان ها همواره درجامعه زندگي مي كنند؛ جامعه، انديشه افراد را به طور بنيادين تحت تأثير قرار مي دهد. البته همه انسان آنها حتي آنهايي كه سواد ندارند با زندگي تا حدي به صورت عقلاني برخورد مي كنند.

جامعه شناسي فرانسوي 

ايوانز-پريچارد به شدت احساس مي كرد كه مي توان اصلاحيه مناسب فرد گرايي تيلور و فريزر را در حوزه  جامعه شناسي اي كه اخيراً در فرانسه توسعه پيدا كرده است يافت. دوركهايم  رهبر مكتب فرانسويي بود كه با  قاطعيت نشان مي داد كه نمي توان زندگي انسان را صرفاً به صورت تفكر و عمل افراد درك كرد.

لوسين لوي برول همكار و احياناً منتقد دوركهايم بود. او بر خلاف تيلور و فريزر مي كوشيد نشان دهد تفكر ابتدايي ضعيف تر و ناپخته تر از تفكر ما نيست ، بلكه صرفاً با آن متفاوت است. واين بازتاب يك نظام اجتماعي كاملاً متفاوت است . ايوانز پريچارد آثار لوي برول را درخشان مي دانست ، هرچند برخي از نكات ذهن بدوي ماقبل منطقي او را به حك و اصلاح نيازمند ميدانست. به نظر لوي برول ، مردم ابتدايي از لحاظ ذهني تاقص، مادون انسان و يا كودك نيستند ،بلكه مانند ما انسانند ولي بلوغ و عقلانيت متفاوتي دارند. به نظر ايوانز-پريچارد اين ديدگاهي است كه هر انسان شناسي در ميدان مطالعه بايد از آن برخوردار باشد.

انسان شناسي تجربي در بريتانيا

رادكليف براون ايده هايي را از دوركهايم و هم كارانش وام گرفت و سپس نظريه كاركردي جامعه را به صورت  ارگانيزم كامل ، به هم پيوسته و فعال توسعه داد؛ بدين معنا كه هيچ بخشي از آن را نمي توان بدون كل درك كرد. تبيين دين بدون پرداختن به تقسيم بندي هاي طبقاتي ابتدايي و يا نياز هاي اقتصادي شبيه تبيين قلب انسان بدون توجه به خون و ريه هاست. از ديدگاه كاركردي چيزي نامناسب تر از اين نيست كه رسمي را جدا از فرهنگ آن و عقيده را منفك از عقايد ديگر در نظر گرفته و با هم پيوند دهيم. ايوانز-پريچارد واقعاٌ اين ديدگاه و نتيجه مهم و عملي ناشي از آن را مورد تأييد قرار داد. انسان شناس براي آن كه چنين كاري انجام دهد ديگر نبايد در كتابخانه بنشيند و يا گزارشهاي مبلغان مسيحي را درباره ي اين مفهوم عجيب و يا آن عادت غريب بخواند. بلكه بايد خود به ميدان رفته و فرهنگ واحدي را به طور كامل مطالعه كند. او افزون بر دين بايد حقوق ، اقتصاد ، ساخت طبقاتي و پيوند هاي خويشاوندي آنها را آن گونه در يك كل واحد و اندام واره اي با هم پيوند مي خورد مشاهده نمايد .

 

سحر و جادوگري و غيب گويي در ميان مردم آزنده

این کتاب به موضوعي مي پردازد كه انسان شناسان از زمان تيلور و فريزر فكر مي كردند ميان آن و دين پيوند عميقي وجود دارد و آن موضوع عبارت است از تفكر جادويي. به نظر ايوانز-پريچارد جادو عبارت است از باور به اينكه جنبه هاي خاصي از زندگي ممكن است به وسيله ي نيروهاي اسرار آميز ويا قدرت هاي فوق طبيعي اداره شوند . از آن جايي كه اكثر اعضاي تحصيل كرده در جوامع غربي و از جمله ايوانز-پريچارد كه خود را در اين گروه قرار مي دهد اعتقاد به اين گروه نيروها را كاملاً اشتباه مي دانند ، سوالي در اينجا مطرح مي شود كه چرا مردم آزنده به آنها اعتقاد دارند؟ پريچارد نوشت:

مردم آزنده طبق معيار هاي خود خيلي منطقي، جدي و جست وجو گرند. آنها در امور اجتماعي و عملي زرنگ و هوشمند اند. آنها صنعت گراني ماهر هستند . از لحاظ شعري خلاق و در امور حفظ حيات و زندگي روزمره  فوق العاده مبتكرند. به طور كلي آنها به طور غير معمول با هوش، ماهر و مترقي اند. در عين حال بخش عمده زندگي مردم آزنده به غيب گويي و جادو و ساير اعمال آييني مربوط مي شود. آنها به طور روزمره به ايده هاي اسرار آميز و اعمال آييني رجوع كرده ،آزادانه و بدون هيچ گونه ترسي درباره آنها صحبت مي كنند، هر چند بحث عرفي مربوط به امور عملي همواره بخش اعظم گفت و گوها و تلاش هاي آن ها را تشكيل مي دهد.

اصطلاح جادوگري در واقع به يك جوهر فيزيكي اشاره مي كند كه بعضي افراد در بدن خود دارند، ولي از وجود آن آگاهي ندارند. اين يك امر ارثي بوده و مي توان پس از مرگ آن را در بدن ايشان كشف كرد. ايوانز پريچارد در ادامه به طور مفصل درباره ي عقايد مردم آزنده مي نويسد. ايوانز-پريچارد با توضيحات مفصل و دقیق نشان مي دهد كه از ديدگاه مردم آزنده اين نا معقول بودن ها و پوچي هاي ظاهري سحر و جادو نه تنها يك نظام كاملاً يك پارچه و عقلاني به وجود مي آورد ، بلكه نظامي را مي سازد كه نقش مهمي در حيات اجتماعي بازي مي كند. مردم آزنده از يك سو ميان علم و نظام سحر و جادو ، غيب گويي و دين از سوي ديگر رقابتي نمي بينند. مهم اينست كه مفهوم نزاع بين اين دو شكل معرفت  براي تجربه آنها كاملاً بيگانه به نظر مي رسد. علم ، جايگزين جادو و دين نمي شود، بلكه همراه و در كنار آن دو عمل مي كند.وي به اختصار مي نويسد:"مفهوم سحر....براي آنها يك فلسفه  طبيعي ارايه مي دهد كه با آن رابطه انسان ها و روي دادهاي ناگوار تبيين مي شود و همچنين ابزاري آماده و كليشه اي براي واكنش در مقابل اين گونه رويدادها فراهم مي سازد . عقايد جادويي هم چنين شامل نظامي از ارزش ها مي شود كه رفتار انسان را تنظيم مي كند."

اين مطالب ايوانز-پريچارد را وا مي دارد تا بيان روشني از نحوه استدلال مردم آزنده در مقايسه با تفكر موجود در فرهنگ علمي جديد ، ارايه دهد ."هر چند مردم آزنده در نظام باور هاي جادويي خود ضعف نظري نمي بينند ، ولي نفهمي آنها از روي حماقت نيست ، زيرا آنها در توجيه شكست ها و ناهم خواني ها غيب گويي و علاقه ي تجربي به آزمودن آن ابتكار زيادي از خود نشان مي دهند . اين نفهمي بيشتر به اين واقعيت مربوط مي شود كه ابتكار فكري و علاقه تجربي آنان با الگوهاي رفتار آييني و عقايد عرفاني تعيين مي شود. آنان در درون محدوده هايي كه به وسيله ي اين الگوها تعيين مي شوند، هوش زيادي از خود نشان مي دهند ، ولي بيرون از آن نمي توانند كارآيي داشته باشند . به عبارت ديگر، آنها طبق عقايد خود بسيار خوب استدلال مي كنند ، اما بيرون از عقايد خود و يا بر ضد آن، نمي توانند  استدلال كنند ، زيرا آنان زبان ديگري ندارند كه با آن انديشه هاي خود را بيان كنند."

نظريه هاي مربوط به دين ابتدايي

ايوانز-پريچارد كتاب" نظريه هاي مربوط به دين ابتدايي" را با يك هشدار و چند تفسير بي طرفانه راجع به روي كردهاي پيشين درباره موضوع، آغاز ميكند .بسياري از تفسيرهايي كه مورد توجه اوست، زماني توسعه يافته اند كه راجع به واقعيت هاي دين ابتدايي، اطلاعات اندك و بد فهمي هاي زيادي وجود داشت. بسياري از كساني كه وارد اين بحث شده اند ، حتي يك فرهنگ ابتدايي را مشاهده نكرده اند، چه رسد به آنكه مورد مطالعه قرار داده باشند. او مي گويد : تقريباً همه اين متفكران با اين پيش فرض شروع كرده اند كه دين همانند جادو براي مردم مدرن كه به صورت علمي مي انديشند-كاملاً عجيب است ، ولي براي مردم ابتدايي- كه در پذيرش ايده هاي نادرست و باور نكردني هيچ گونه مشكلي ندارند، كاملاً عادي است. آنها مردم ابتدايي را مردمي "كاملاً غير عقلاني " در نظر مي گرفتند.مردمي كه " در يك جهان رمزآگين شك و ترس و در حال وحشت از امور فوق طبيعي ، زندگي مي كنند وهميشه در فكر مقابله با آن هستند" چالشي كه آن ها خود را با آن رو به رو مي ديدند عبارت بود از ارائه يك تبيين مستدل و موجه براي آنكه چرا انسان هاي اوليه به اين باورها معتقد شدند ،و چرا مردمان ديگر به رغم پيشرفت علم هنوز به آنها اعتقاد دارند . تبيين هاي آنها داراي دو نوع اساسي اند: روان شناختي و جامعه شناختي .كساني كه راه تبيين روان شناختي را در پيش گرفتند عبارتند از : مولر ، تيلور، فريزر ، فرويد و ديگران. ماركس، دوركهايم و شاگردان او، لوي برول و ديگران از جمله نظريه پردازان جامعه شناختي به شمار مي آيند.

ايوانز پريچارد يادآوري مي كند كه نظريه پردازان در شرح هاي روان شناختي خود از دين تقريباً بدون استثنا به حدس هاي زيركانه توسل جسته اند. آنها فكر مي كنند كه مردم ابتدايي مانند خود آنها مي خواستند همه چيز را تبيين كنند و از اين رو عقايد ديني را به عنوان راهي براي نشان دادن نحوه عمل كرد جهان انتخاب كردند. فرويد گمان مي كند كه مردم اوليه  نگراني ها و ترسهايي داشتند كه تنها راه رهايي از آن ها فرض يك پدر الوهي در بالاي سر خود بود.مارت دانشمند انگليسي و انسان شناساني چون لوي و مالينوفسكي فرض مي كردند كه انسان هاي اوليه احساس ترس و شگفتي عميقي درباره زندگي داشتند و اين احساس را نشانه موجود و يا قدرت ترسناكي مي دانستند كه زندگي را به وجود آورده است. صرف نظر از ويژگي هاي هر يك از اين نظرات يكي از وجوه مشتركي كه در همه آنها وجود دارد اين است كه آنها تفكر و انديشه محض اند. ايوانز-پريچارد آنها را نمونه هايي از اشتباه "اگر من اسب بودم" مي داند! نظر قاطعي كه ايوانز پريچارد درباره اين نظريه ها ي روان شناختي ارائه مي دهد اين است كه آنها تا حد زيادي بي ارزشند.

ايوانز-پريچارد ادامه ميدهد كه انديشمندان جامعه شناسي به طور نسبي كار بهتر ولي نه چندان زيادي انجام داده اند. رابرتسون اسميت، فوستل دكولانژ و نيز اميل دوركهايم به درستي پي برده بودند كه مردم ابتدايي با تفاوت اندكي همانند مردم متمدن مي انديشند. اما این دانشمندان مجدداً همانند همتايان روان شناختي خود ، به حدس و گمان روي آورده اند. به دليل اينكه هيچ يك از آنان يك جامعه اوليه واقعي را به درستي نمي شناخته است.

ايوانز پريچارد يادآوري مي كند كه يك راه تحقيق عام و نويد بخش به وسيله ي ويلفر دوپاره نظريه پرداز اجتماعي ايتاليايي ، هنري برگسون فيلسوف فرانسوي و ماكس وبر جامعه شناس آلماني طرح شده است و آثار همه اين ها در يك موضوع با هم توافق دارد. آنها به جاي آنكه دين و جادو را اشكال تفكر اوليه و علم را شكل تفكر مدرن بدانند، مي گويند كه بهتر است اين دو نوع تفكر به عنوان شكل هاي تكميلي يكديگر لحاظ شوند؛ صورت هايي از فهم و شناخت كه در همه فرهنگ ها ، چه ابتدايي و چه مدرن ، به روشني با هم تفاوت دارند ، ولي به همان اندازه ضروري اند. هيچ جامعه اي نمي تواند بدون چيزهايي نظير علم و دين باقي بماند ؛ همه فرهنگ ها همواره هم به ساختن ذهن به وسيله علم و هم " به بناي دل توسط دين نيازمند اند"

ايوانز-پريچارد پيشنهاد مي كند كه اين ديدگاه به صورت يك فرضيه بايد دنبال شود و با كار بيشتر در تحقيقات مقايسه اي دين تأييد ويا ابطال گردد. علاوه بر اين چنين مطالعه اي نبايد بر آثار كلامي تمركز يابد، بلكه بايد بر مواجهه با مردم عادي و عقيده ديني متمركز شود . او در پايان ياد آوري مي كند كه اين كار دشواري است و دانشمندي كه هيچ گونه تعهد ديني شخصي ندارد ، بعيد است كه بتواند در اين كار موفقيتي كسب کند ، چون مطالعه دين كاملاً همانند ساير رشته ها نيست. دانشمنداني كه دين را به طور كامل انكار مي كنند، به ناچار به دنبال تبيين هايي خواهند گشت كه دين را تقليل مي دهند، هم چون نظريه هاي زيستي ، اجتماعي و يا روان شناختي كه دين را توجيه و تحويل مي كنند. از طرف ديگر مؤمن شخصي است كه به احتمال بيشتر دين را از درون مي نگرد و مي كوشد آن را طبق اصطلاحات دين خود تبيين نمايد.

تجزيه و تحليل

يك روش براي ارزيابي ايوانز-پريچارد به عنوان نظريه پرداز دين ، اين است كه آثار او را بعد از آثار الياده كه معاصر او بود قرار دهيم. هر دوي آنها آثار خود را در دهه هاي ميان دو جنگ جهاني شروع كردند ، زماني كه تفسير هاي كاركرد گرايانه مسلط بودند و به طور كلي در فرهنگ اروپايي ، فرويد گرايان تقليل گرا و پيروان ماركس به عنوان بزرگترين انديشمندان عصر تلقي مي شدند . هر دو تأكيد كردند كه ديگر نبايد در تفكر تكاملي فرورفت؛ گذشته از اينكه اين نوع تفكر ، همواره مردم ابتدايي را در پايين و آغاز تاريخ و فرهنگ غربي را در آخر و بالاي آن قرار مي دهد. سر انجام هر دوي آنها هم دلي طبيعي را با ديني نشان دادند كه بيرون از دين ارثي خانوادگي يا عقيده شخصي آنها ظهور يافته بود: الياده نسبت به مسيحيت جهاني رومي و ايوانز-پريچارد  نسبت به مسيحيت كاتوليك.

ايوانز-پريچارد كاركرد گرايي را لااقل در شكل شديداً تقليل گرايانه اش مورد انكار قرار داد و همه حمله تحقيقات او براي اين است كه نشان دهد كه نيازي به اين تقليل گرايي نيست. در مجموع ، اگر نظام جادويي و نظام ديني ابتدايي بر حسب خودشان به همان اندازه نظام ديني ما عقلاني باشد، براي تبيين اين كه چرا مردم به اين امور غير عقلاني معتقد مي شوند، مطمئناً به نظريه تقليل گرا نيازي نخواهيم داشت. او مطمئناً با هر گونه جبر جامعه شناختي مخالفت مي ورزد، ولي همان گونه كه قبلاً ملاحظه شد شديد ترين تمجيد را از شايستگي هاي مكتب فرانسوي دوركهايم و به ويژه لوی برول- به عمل مي آورد. افزون بر اين ، او ادعايي در باره "ذهن باستاني " در سطح جهاني و فراگير ندارد. البته چنان نيست كه ايده ال نظريه گسترده و عامي كه همه دين ها را شامل مي شود، ضرورتاً اشتباه باشد . ايوانز-پريچارد در پايان كتاب "دين نوئر " اثرخود را به عنوان گامي به سوي "طبقه بندي فلسفه هاي آفريقايي" توصيف ميكند و اين طبقه بندي ، زمينه مقايسه هاي وسيع تري را كه براي ساختن يك نظريه كلي از دين مورد نياز است، ممكن مي سازد. ولي انجام دادن درست اين كارها به زمان ، صبر و تحقيقات بيشتري نياز دارد. اين كارها به آن سادگي اي كه نظريه پردازان خستگي ناپذيري چون الياده و نظريه پردازان قرن نوزدهم گمان مي كردند، انجام نمي شود. آنها به يك روش نيز انجام نمي گيرند. ايوانز-پريچارد تأكيد مي ورزد يك نظريه معتبر مي بايد دين را آنگونه كه توسط مردم عادي و معمولي تجزيه مي شود تبيين كند، نه آنگونه كه روحانيان و كلاميان مي انديشند. آنجا جايي است كه سرانجام بايد منبع واقعي قدرت و انعطاف پذيري چشم گير دين را جست و جو كرد .

او در شرح مفصل خود درباره ي عقيده و عمل قبيله نوئر نشان مي دهد كه اين دين به صورت فرهنگي به هم پيوند خورده است ؛ اين دين با الگوهاي زندگي نوئر به گونه اي سازگار است كه هم به نيازهاي شخصي و هم به نيازهاي اجتماعي پاسخ مي دهد. درباره ي اين مسأله كه چگونه مي توان نظريه هايي ساخت كه يك "علم دين" درست و حقيقي را منعكس نمايد ، آثار او يك نقطه عطف خطا ناپذيري را ارائه مي دهد. هيچ مفسر بعدي نمي تواند دست آورد او را ناديده بگيرد.

نقد و بررسي

ارزش نظريه ايوانز-پريچارد تا حدي به ماهيت و كيفيت انسان شناسي اش وابسته است. چنان كه قبلاً يادآور شديم، داوري اكثر انسان شناسان راجع به ارزش كار ميداني او و تفسيرش درباره فرهنگ ها فوق العاده عالي است . به نظر برخي او بزرگترين قوم نگاري است كه تا كنون به كار ميداني پرداخته است. هر چند نقد هايي در مورد او مطرح شده است ولي مهم ترين نقد ها به ابعاد كار او مربوط نمي شود.

1-ارزيابي نظريه هاي ديگر

مواردي وجود دارد كه ايوانز-پريچارد در خصوص نظريه هاي دانش مندان هم قطار خود بردباري بسيار كمتري نشان مي دهد تا تحمل تفكر آزنده و نوئر ؛ به طور مثال از متفكراني چون رادلف اوتو كه منشأ دين را در احساس خاصي از ترس و يا حيرت زدگي ناشي از ترس مي داند ، به صورت " بي عرضه" انتقاد مي كند. در عين حال در همين متن خاطر نشان مي كند كه قرباني جمعي، در مواقعي اتفاق مي افتد كه به ندرت ديني اند؛ آنها بيشتر رويداد اجتماعي به شمار مي روند. از طرف ديگر زماني كه او از قرباني هاي شخصي بحث مي كند ، به نظر مي رسد كه حالت عاطفي و احساسي شركت كنندگان كاملاً متفاوت است . از آنها انتظار مي رود كه از خود يك نوع خلوص و خشیتی نشان دهند كه با آن احساساتي كه اوتو آن را ديني مي خواند اصلاً مخالف نيست. این بدين معناست كه ايوانز-پريچارد زماني كه نظريه هاي ديگر را مورد بررسي قرار مي دهد، يك حمله ناگهاني را براي داوري نشان مي دهد. زماني كه وي ساير نظريه ها را با چكش دل خواه خود، يعني ايده غلط "اگر من اسب بودم" تخريب مي كند نيز اين سخن صادق است. به يك معنا شيوه "اگر من كذا و كذا بودم " تنها شيوه اي است كه مي توان براي فهم انگيزه و كنش هاي مردم ديگر به كار برد. مشكل واقعي اين نوع بحث و استدلال اين است كه چگونه مورد استفاده قرار مي گيرد، به ويژه زماني كه افراد به جاي اين كه دقيقاً تفكر مردم قبيله اي را بر اساس شواهد محكم بازسازي كنند ، صرفاً حدس مي زنند كه آنها چگونه فكر مي كنند.

2- ذهن ابتدايي

دست آورد بزرگ ايوانز-پريچارد اين است كه او درك عميق تري از آن چه مي توان آن را طبيعي بودن و يا "بهنجاري" ذهن ابتدايي ناميد، به نظريه پردازان دين و جامعه ارائه كرد. در پرتو آثار او ، مي توان گفت كه تفكر غير غربي و انديشه قبيله اي معنا دار به نظر مي رسد. تفكر قبيله اي ديگر براي ما پوچ و كودكانه به نظر نمي رسد. ولي آيا ايوانز-پريچارد آنقدر كه خودش فكر مي كرد مشكل ذهن ابتدايي را حل كرده است . جالب است كه او به مثال در مورد آزنده پس از آنكه مورد خاصي از سحر را تحليل مي كند، مي نويسد: "آزنده نظريه اندكي راجع به غيب گويي هاي خود دارند و احساس نياز به دكترين نمي كنند" يا در مورد ديگر اظهار مي دارد كه ايده آزمون باور هاي عمومي در برابر تجربه هاي واقعي براي آنها كاملاً بيگانه است. حال با خواندن اين مطلب ، سؤالي كه به طور طبيعي به ذهن خواننده مي آيد اين است كه چرا نه؟ چرا آزنده از آزمون باورهاي غلط خود عاجزند؟ پاسخ ايوانز-پريچارد به این سؤال خيلي معروف است . وي مي گويد كه جادو در زندگي آزنده ، آن قدر بنياني و مهم است كه نمي تواند مورد سؤال قرار گيرد، همان گونه كه برخي از عقايد ناموزون و به ظاهر غير منطقي اي كه بسياري از مردم عادي فرهنگ ما نيز به آنها عقيده دارند، چنيند. خلاصه آن كه ما و آنها شبيه هم هستيم، هيچ كدام از ما در همه امور نه كاملاً منطقي هستيم و نه كاملاً غير منطقي. ولی در اينجا سؤال ديگري طرح مي شود.به نظر نمي رسد كه ما و آنها دقيقاً مانند هم باشيم، زيرا فرهنگ ما دقيقاً به دو بخش تقسيم مي شود : برخي از مردم در اين فرهنگ نظير دانشمندان تجربي، فلاسفه ، رياضي دانان و حتي متكلمان فلسفي ، بر فهم نظري جهان تأكيد مي ورزند، در حالي كه ديگران چنين تأكيدي ندارند. فرهنگ آزنده برعكس كاملاً بر عكس به نظر مي رسد . در فرهنگ آنان نمي توان كسي را يافت كه از دانش نظري و آزمون دفاع كند و يا كسي به تفكر انتقادي ، منطقي و تجربي عقيده داشته باشد . بنابر اين در اين برداشت اين جامعه كاملاً متفاوت است و ما مايليم كه علت آن را بدانيم . ايوانز پريچارد واقعاً اين سؤال را دنبال نمي كند.

3- ضرورت نظريه

او واقعاً يك نظريه كامل دين يا حتي دين ابتدايي ندارد ، بلكه تنها نظريه اي درباره يك دين دارد ، يعني دين نوئر و پيشنهاداتي راجع به اين امر كه دانشمندان متفكر براي آنكه روزي بتوانند به مطالب عام تري دست پيدا كنند، چگونه بايد كار را آغاز كنند. با وجود اين خود ايوانز- پريچارد به درستي اذعان مي دارد كه رها كردن امور شيوه اي كاملاً رضايت بخش نيست.

با توجه به اين اظهار نظر ها ما دچار حيرت مي شويم كه آيا ضعف ايوانز-پريچارد دقيقاً نقطه مقابل ضعف اسلافش است؟ (و يا خير درست همانند اسلافش است).

البته با این همه تأثير ايوانز-پريچارد بر تفكر مربوط به دين به ويژه در حلقه هاي انسان شناختي نيمه دوم قرن بيستم ، فوق العاده بوده است. نظير آن را مي توان در كليفورد گيرتز مدافع معاصر امريكايي انسان شناسي تفسيري يافت.