|
دین شناسی ماکس وبر (رویکرد جامعه شناسی) |
||||
چکیده وبر از جمله متفكران حوزه جامعه شناسي است. در انديشه ماكس وبر عقلانيت از برجستگي ويژه اي برخوردار است. نخستين و معروفترين اثر ماكس وبر درباب جامعهشناسى دين، «اخلاق پروتستانى و روح سرمايهدارى» است. شهرت اين اثر چنان فزونى يافت كه ساير آثار وى در زمينه جامعهشناسى دين را كاملا تحت الشعاع قرار داد. وبر در آثار ديگرش، به ويژه در بخش مفصلى از «اقتصاد و جامعه»، درباره ابعاد گوناگون دين بحث مىكند؛ از جمله مىتوان به اين موضوعات اشاره كرد: پيدايش اديان، نحوه تاثيرگذارى دين بر رفتارهاى غير دينى، دين گروههاى منزلتى، و دين و ساير حوزههاى زندگى. در اين مقاله، ابتدا بررسی تحلیلی زندگی وبر بیان می شود. آنگاه ديدگاههاى وبر درباره پيدايش ادیان و تکامل آنها، دین و اقتصاد، دین و عقلانیت مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی تحلیلی زندگی وبر: 21 آوریل 1864 ماکس وبر در « ارفورت» ، در « تورینگیه» متولد شد. پدرش حقوقدان بود. وی از خانوادهی صاحبان صنایع و تجار نساجی بود. وی در سال 1869 با خانواده اش به برلین آمد. وی جزو گروه لیبرالهای دست راستی تحت رهبری «بنیگسن» از اهالی «هانور» بود . مادرش « هلن فالنشتاین» زنی بسیار با فرهنگ و به شدت نگران مسائل مذهبی و اجتماعی بود. وی ، تا لحظهی مرگش در 1919 با پسرش روابط فکری نزدیک داشت و آتش اشتیاق ایمان مذهبی را در نزد وی تیزتر می کرد. ماکس وبر رسالهی دکترای حقوق خود را دربارهی تاریخ بنگاههای تجاری در قرون وسطی نوشت و در سال 1896 استاد دانشگاه هایدلبرگ شد. اما به علت فوت پدرش بعد از مشاجره ای که با او داشت، دچار مشکل روانی شد. در فاصله سالهای 1897 تا 1902، وبر در شرایط روانی بسیار بدی قرار داشت و حتی در سال 1899 به مدت چندین هفته در یک مرکز روانی کوچک به سر برد. سفر به ایتالیا و مشاهده چشم اندازهای زیبا و مناظر پرشکوه تاریخی برحال وبر تأثیر گذاشت و رفته رفته بهبود یافت. در سال 1902 بود که او توانست به هایدلبرگ بازگردد. از سال 1903 به تدریج وضعیت او بهتر شد و در سال 1904 بازده کاری او به اوج رسید. در همین سال او سفری به آمریکا داشت و در این سفر الگوی یک جامعه ی جدید را دید و به نقش دیوان سالاری در دموکراسی پی برد. در جریان جنگ جهانی اولی سرخوردگی هایی نیز برای وبر پیش آمد. مبارزه او با گرایشهای امپریالیستی به جایی نرسید. وبر بخاطر زندگی تحت رهبری قیصر هم احساس گناه می کرد و معتقد بود که کشورش به دلیل نحوه حکومت قیصر بر مردم و نیز تحمل و توجیه این وضعیت، منزوی شده است. همچنین وبر بنا به طبیعت خود توانایی ازخودگذشتگی های فکری را که به نظرخودش لازمه هر ایمانی بودند، نداشت. پیدایش و تکامل ادیان از نظر وبر: وى در تعريف دين مىگويد: «مىتوان روابط انسانها با نيروهاى مافوق طبيعى را، كه به صورت دعا، قربانى و عبادت در مىآيند، آيين و دين ناميد»[1]. اکنون مفاهیم دینی را از دیدگاه وبر بررسی می کنیم. 1- روح و نمادگرايى نظر وبر آن است که در مراحل ابتدايى، احتمالا در اثر نفوذ معنوى افراد كاريزماتيك، مفهوم «روح» انتزاع گرديد. روح موجودى است نامتعين، نامرئى و با اراده كه در وراى اشياء، حيوانات و افراد كاريزماتيك جاى مىگيرد و موجب رفتارهاى غير عادى در آنها مىگردد. روح ممكن است از اين اشياء يا اشخاص جدا شود و در اشياء يا اشخاص ديگرى حلول نمايد و يا همانطور، جدا باقى بماند. با توجه به نقشى كه روح در آثار و رفتار اين اشياء واشخاص داشت، اين فكر به وجود آمد كه براى رسيدن به مقاصد، به جاى تحت تاثير قرار دادن اشياى طبيعى، بايد سعى كرد تا بر اين موجودات فوقطبيعى تاثير گذاشت؛ ولى از آنجا كه موجودات فوق طبيعى به طور مستقيم قابل دسترسى نيستند، بايد با استفاده از نماد به آنها دستيافت و بدين ترتيب، به اعمال و اشياى نمادين تمسك جستند. نمادگرايى تاثيرات مهمى بر تفكر و انديشه نيز بر جاى گذاشت، به عنوان مثال، تفكر تمثيلى (analogical thinking)، كه در حوزه جادو پديد آمد و در نمادگرايى عقلانى شد، تاثير پايدارى بر صور بيان دينى و تفكر فقهى بر جاى گذاشت. 2- تابو و توتم وبر نيز مانند ديگر معاصران خود، بحثهاى مفصلى درباره توتم و تابو دارد. او مىگويد: ارواح به دليل آن كه عامل بسيارى از وقايع و رويدادها تلقى مىشدند، موجوداتى بودند هيچگاه نبايد مردم موجبات خشم و نارضايتى آنها را فراهم مىآوردند. بنابراين، هر چيز يا فردى كه روح در آن حلول مىكرد «تابو» دانسته مىشد كه ديگران نبايد به آن نزديك شوند. البته تابوها غالبا در ارتباط با منافع اقتصادى - از قبيل محافظت از جنگل و حياتوحش، حفظ كالاهاى كمياب، نگهدارى اموال شخصى، حفظ غنايم جنگى، حفظ پاكى خون و اعتبار طبقاتى و امثال اينها - شكل مىگيرند. تابوها به نظامى از هنجارها منجر مىشوند. بر اساس اين نظام هنجارى، ارتكاب بعضی کنشها مجازات و گاهى حتى مرگ را در پى دارد. اين نظام اخلاقى شامل منع از تابو، ايام نحس، ممنوعيتهايى در مورد ازدواج - به ويژه در محدوده روابط خونى - و مانند اينها مىگردد. هر عملى كه در اين نظام هنجارى مرسوم گرديد، «مقدس» محسوب مىشود. به نظر وبر، هنجارهاى تابويى در مواردى، به تشكيل گروهها و انجمنهاى سياسى و يا ديگر گروههاى اجتماعى منجر مىگردد. شايعترين نهاد اجتماعى، كه بدين شيوه به وجود آمده، چيزى است كه از آن به «توتميسم» (totemism) ياد مىشود. توتميسم عبارت است از رابطه خاص ميان يك شىء - معمولا يك شىء طبيعى يا يك حيوان - و يك گروه اجتماعى معين. توتم يك نماد خانوادگى به شمار مىرود و اعضاى گروه با خوردن گوشتحيوان توتمى از روح آن برخوردار شده، به يك گروه توتمى تعلق مىگيرند. وبر، بر خلاف دوركيم، مىگويد: اعتقاد به جهانى بودن توتميسم، به ويژه اعتقاد به اين كه تمام گروههاى اجتماعى و تمام اديان از توتميسم ناشى شدهاند، بسيار اغراقآميز است. توتميسم نقش مهمى در ايجاد تقسيم كار ميان زن و مرد و توسعه و تنظيم داد و ستد ايفا كرده، ولى هنجارهاى تابو ممكن است در مواردى، از داد و ستد و ساير مراودات اجتماعى جلوگيرى نمايد. 3- خدا بنابر نظر وبر، مفهوم «خدا» مانند مفهوم «روح» يك سير تكاملى را طى كرده و يك فرايند تكاملى، از يك نيروى مبهم، تشخص نيافته و حتى بدون نام، به خدايان متشخص و داراى قلمرو و مسؤوليتهاى خاص و سپس به خداى واحد و متعال رسيده است[2]. در مرحله چند خدايى، صلاحيت و قدرت خدايان غالبا مساوى با هم نبوده و در اثر مقتضيات اوضاع و احوال طبيعى و اجتماعى، تفاوتهايى در توان و قدرت آنها براى دستيافتن به مقام عالى و يا الوهيت انحصارى به وجود آمده است. عوامل متعددى در برترى يافتن يك خدا بر ساير خدايان دخيل بوده كه برخى از آنها را وبر بدين ترتيب برشمرده است: · عامل اول، صرفا عقلانى است. هر جا احكام خاصى ثباتيافته و توسط تفكر دينى به رسميت شناخته شده، خدايانى چون خداى آسمان و ستارگان، كه بيشترين نظم را در رفتار خود نشان دادهاند، فرصت دستيابى به تعالى را يافتهاند. · عامل دوم، روحانيت است. خدايان آسمان در هند، ايران و بابل به وسيله تبليغات روحانيت پديد آمدند. · عامل سوم، نقش اقتصادى و سياسى يك خداست. خدايى كه از اهميت اقتصادى و سياسى برخوردار است فرصتبيشترى براى تعالى يافتن دارد. · عامل چهارم، پيروزىهاى سياسى و نظامى است. غلبههاى سياسى و نظامى موجب غلبه خداى گروه غالب بر خداى گروه مغلوب مىگردد. به عقيده وبر، تقريبا در همه جا اشكالى از يكتاپرستى شكل مىگرفت، ولى موانعى از توسعه آن در دين مردم جلوگيرى مىكرد. وى مکرّر متذکر شده كه در ميان اديان، تنها يهوديت و اسلام به توحيد - به معناى واقعى كلمه - دستيافتهاند. از نظر يكى از عوامل مهم پيدايش مفهوم تك خدايى در خاور نزديك اين بود كه در اين منطقه، طبقاتى كه حامل اخلاق دينى بدون خدا - مانند هند و چين - باشند، وجود نداشتند. 4- اخلاق دينى به عقيده وبر، زمانى كه اعتقاد به ارواح جاى خود را به اعتقاد به خدا يا خدايان داد، «اخلاق دينى» نيز جاى «اخلاق جادوگرانه» را گرفت و چيزى كه در تحول و توسعه اخلاق دينى، نقش عمدهاى ايفا كرد مفهوم «گناه» بود. پيش از اين، شكست و ناتوانى يك خدا دليل بىكفايتى او محسوب مىگرديد، ولى با پيدايش مفهوم «گناه»، اين شكستها نه به روحانى و نه به خدا، بلكه به خود بندگان نسبت داده شد. هر حادثه بدى كه براى يك گروه اتفاق مىافتاد، به دليل گناهان افراد بود و خدا هم مىخواستبا اينگونه حوادث، پيروان خود را تنبيه كند. به همين دليل، پيامبران بنىاسرائيل همواره گناهان مردم خود و يا گناهان نياكان آنها را به آنها گوشزد مىكردند. مصيبتهايى كه فرد در زندگى با آنها دچار مىشود امتحان الهى و يا پيامدهاى گناه محسوب مىگردد. از نظر وبر تقاضاى اخلاقى از خدايان به موازات چهار نوع توسعه افزايش يافت: الف - توسعه كيفيت و قدرت قانون در ميان گروههاى سياسى ب - توسعه حوزه فهم عقلانى از جهان بيرونى ج - توسعه منظم روابط انسانى به وسيله قوانين قراردادى و وابستگى انسانها به رعايت اين قوانين د - رشد اهميت اجتماعى و اقتصادى واژههايى همچون دوستان، ماموران، شركا و بدهكاران. 5- جادوگر و روحانى در نظر وبر، با وجود همه ابهاماتى كه در تشخيص دين از جادو وجود دارد، مىتوان گفت كه «دين» عبارت است از: روابط انسانها با نيروهاى فوق طبيعى كه صورت دعا، قربانى و عبادت به خود مىگيرد، در حالى كه «جادو» عبارت است از: اجبار نيروهاى فوق طبيعى از طريق وسايل و اورادى خاص. بر اين اساس، موجوداتى كه در دين مورد پرستش قرار مىگيرند «خدا» ناميده مىشوند و آنهايى كه در جادو تحت اجبار و طلسم قرار مىگيرند «شياطين» و «ديو»هايند. به نظر وبر، تفاوتهایی بین روحانی و جادوگر وجود دارد. از آن جمله؛ عمل روحانیون سازمان یافته، ثابت و منظم است، روحانیون به صورت یک سازمان عمل می کنند نه به صورت فردی، روحانیون دانش تخصصی دایند ولی جادوگران از کاریزمای شخصی برخوردارند، روحانیون یک نگرش را تبلیغ می کنند و با هنجارها، زمانها، مکانها و گروههای خاصی ارتباط دائم دارند. وبر نقش روحانيت را در توسعه عقلانيت ماوراى طبيعى و اخلاق دينى مورد تاكيد قرار مىدهد و معتقد است آئينى كه روحانى ندارد فاقد عقلانيت ديدگاههاى ماوراى طبيعى و اخلاق دينى است و هر جا روحانيت در احراز يك منزلت طبقاتى مستقل شكستخورده، عقلانيتحيات دينى نيز در آنجا ناقص و يا معدوم شده است. 6- پيامبر وبر مىگويد: از ديدگاه جامعهشناسى، پيامبر فردى استبرخوردار از كاريزما كه ماموريت دارد يك نگرش دينى يا حكم الهى را اعلام و تبليغ نمايد. وبر صفات و ويژگىهاى پيامبر را چنين توضيح مىدهد: الف - رسالتشخصى مهمترين عنصرى است كه ميان پيامبر و روحانى تمايز ايجاد مىكند. پيامبر اقتدار خود را از طريق وحى و كاريزماى شخصى به دست مىآورد، در حالى كه اقتدار روحانى از طريق خدمت در يك سنت مقدس به دست مىآيد و هر چند جادوگر نيز قدرت خود را از طريق كاريزماى شخصى به دست مىآورد، ولى او ادعاى وحى ندارد. ب - پيامبر بر خلاف روحانى و جادوگر، براى فرد كار نمىكند و در برابر كارهايى كه انجام مىدهد پاداش نمىخواهد. ج – پیامبر تعاليم خود را از هيچ منبع بشرى دريافت نمىكند. د - پيامبر آموزههاى خود را مانند يك آموزگار تعليم نمىدهد، بلكه از موعظههاى عاطفى استفاده مىكند. پس از اين تمايزها آنچه تحت اين عنوان باقى مىماند دو نوع مشخص از پيامبر است: پيامبر اخلاقى و پيامبر نمونهاى. به عقيده وبر، پيامبر اخلاقى همانند زرتشت و حضرت محمد(ص)، وسيلهاى استبراى ابلاغ خدا و اراده خدا و واعظى است كه مزد خود را فقط از خدا مىخواهد. پيامبر اخلاقى اطاعتخدا را به عنوان يك وظيفه اخلاقى تلقى مىكند. اما پيامبر نمونهاى مانند بودا، از طريق نمونه قرار دادن خود، ديگران را به رستگارى دينى دعوت مىكند. پيامبر نمونهاى چيزى درباره دعوت الهى يا وظيفه اخلاقى اطاعت نمىگويد، بلكه مردم را به همان راهى كه خود پيموده، فرا مىخواند. البته در عمل مردم می دانند که به جایگاه پیامبر نمونه ای نمی توانند برسند. نبوت اخلاقى با خدايى متشخص، متعال و اخلاقى در ارتباط است و از اينرو، پيامبر اخلاقى تنها در خاور نزديك، كه تصور چنين خدايى از ويژگىهاى آن است، وجود دارد. پيامبر نمونهاى نيز از ويژگىهاى پيامبران هند است. دین و اقتصاد در نظر وبر: ماکس وبر هرچند هدف رفتار دینی را چیزی غیر عقلانی، آن جهانی و غیر اقتصادی میداند، اما در باب بررسی پروتستانیسم، از این بیان تا حدود زیادی فاصله میگیرد و اصول ذیل را در باب دین و اقتصاد بیان میکند: · اولا، دین و پدیدههای اقتصادی وابستگی متقابل دارند و کنش متقابل میانشان موجود است. · ثانیا، نه دین و نه اقتصاد به تنهایی نمیتوانند بهطور کام، واقعیتهای زندگی اجتماعی را توصیف کنند. · ثالثا، تنها با درنظر گرفتن دین و نظام اقتصادی به عنوان متغیرها، امکان مطالعه زندگی اجتماعی وجود دارد. در حقیقت، کار وبر درک دین یا تاثیر ارزشها، و باورها بر رفتارهای بشری را به نحوی مثبت و علمی میسر میسازد. او معتقد است که خود دین بهطور نسبی عقلانی است. در عین حال، دین خود میتواند سر چشمهای برای رشد عقلانیت باشد و یکی از سرچشمههای عقلانیت در جوامع غربی عبارت است از تغییرات فرهنگی ویژهای که اخلاق پروتستان آن را به ارمغان آورده است؛ اخلاقی که اعتقاد به اصالت فرد، سخت کوشی، رفتار عقلانی و اعتماد به نفس را مورد تاکید قرار میدهد. دین و عقلانیت: وبر به تبیین خود دین نمی پرداخت، بلکه پیوندهای میان انواع گوناگون دین و گروه های خاص اجتماعی و تأثیر انواع دیدگاه های دینی بر جنبه های دیگر زندگی اجتماعی، به ویژه رفتار اقتصادی را دنبال می کرد. شاید صریح ترین بحث وبر در این باره در اثر «روان شناسی اجتماعی دین های جهانی» او مطرح شده باشد. او در این اثر، نوعی رهیافت اساساً روانشناختی را در مورد دین مطرح می کند که در برگیرنده ی هردو مبنای عقلی و عاطفی آن است و ارتباط تنگاتنگی با عوامل اجتماعی دارد که به تشخیص وبر، به تبیین اساساً جامعه شناختی نیز نیاز دارند. اما او از هرگونه اظهارنظر در جهت پیونددادن دین با عوامل اجتماعی بر مبنای یک موضع تقلیل گرایانه، پرهیز می کند. وبر می گوید، رهیافت جامعه شناختی به تنهایی نمی تواند دین را تبیین کند. او این نظر را رد می کند که اندیشه های دینی جز بازتاب های موقعیت های مادی و منافع گروه های اجتماعی چیز دیگری نیستند. «عوامل اجتماعی هرقدر بر یک آیین اخلاقی دینی در یک مورد خاص نفوذ موثری داشته باشند، اما یک آیین دینی اساساً از سرچشمه های دینی اش آب می خورد و بیش از همه، با محتوای بشارت ها و اصول اعلام شده اش شکل می گیرد.»[3] دین و دلیل تراشی اخلاقی: وبر معتقد است در توصیف دینی نابرابری ها نه تصادفی بلکه جزئی از یک ساختار الگودارند. در نتیجه رویکردهای دینی گرایش به پیوستگی با گروه های مختلف جامعه دارند. گروه های گوناگون دیدگاه های دینی کم و بیش متفاوتی دارند زیرا مسائل متفاوتی را تجربه می کنند. در نتیجه به عقیده ی وبر جامعه شناسی دین درواقع بررسی روابط میان افکار دینی و آن گروه های اجتماعی متفاوتی است که «حاملان» این افکارند. در ضمن جامعه شناسی دین کارش این است که پیامدهای این جهت گیری های دینی را بر تاریخ و جامعه ی بشری بررسی کند و تأثیر این جهت گیری ها را بر شیوه های زندگی رویکردها و رفتار بشری بازشناسد. وبر پيدايش كهانت و تحول دليل تراشي اخلاقي را به پيچيدگي هرچه بيشتر اجتماعي مرتبط مي كند. اين نوع ارتباط، وابستگي متقابل ميان انسانها را افزايش مي دهد، زيرا آنها ديگر در گروه هاي كوچك رو در رو زندگي نمي كنند، يعني همان گروهها در موقعيت هاي اجتماعي پيچيده تر، بايد بر قوانين و قواعد و رويه هاي رسمي تأكيد بيشتري داشت. در چنين شرايطي، نياز به صورت بندي اصول اخلاقي و ترويج آنها، رفع تناقضها و ابهامها و تطبيق با موقعيتها و احتمالات تازه، احساس مي شود. در نتيجه، كهانت به عنوان يك گروه حرفه ای در پيشبرد اين فرآيند تحول مي يابد. دین و طبقات اجتماعی: همه گروه هاي تشكيل دهنده جامعه نبايد به يك ميزان احساسات ديني از خود نشان دهند. براي مثال، دهقانان مانند اعضاي جوامع ابتدايي به جادو بيشتر از دين گرايش دارند. آنهايي كه با طبيعت پيوند نزديك دارند و وابسته به نيروهاي مادي اند، بيشتر بايد به نظارت مستقيم اين نيروها توجه داشته باشند. طبقات جنگجو و نجيب زاده نيز تعلق دينيشان محدود به دفع شر و شكست نظامي و جلب نوعي پشتيباني الهي در صحنه هاي نبرد و تضمين ورود رزمندگان به بهشت در هنگام مرگ است. مأموران حكومتي و ديوان سالاران نيز بيشتر به حفظ نظم و انضباط و امنيت توجه دارند و دين را وسيله سودمندي براي دستيابي به اين هدفها مي انگارند. نمونه اين گروه، طبقه مديران تحصيل كرده كنفوسيوسي هستند. بازرگانان ثروتمند و سرمايهداران نيز علاقه به رستگاري اخلاقي ديني را چندان از خود نشان نميدهند. علاقمندي آنها به چيزهاي دنيوي، پيگيري هدفهاي مادي اين جهاني و رضايت خاطر كلي آنها از موقعيتشان، از تعلق آنها به قضاياي آن جهاني، روحاني و اخلاقي جلوگيري مي كند. وبر مي گويد: «هركجا كه شكاكيت يا بي تفاوتي به دين وجود داشته باشد، رويكردهاي بازرگانان و سرمايهداران بزرگ نيز بايد رواج داشته باشند.» اما اين طبقات متوسط و پايين به ويژه طبقه متوسط پايين در مناطق شهري هستند كه حاملان واقعي دينهاي اخلاقياند. آنها پذيراي كوششهاي تبليغي رهبران، بدعتگذاران و واعظان ديني طبقه متوسط پاييناند. روشنفكران نیز از زمينههاي اجتماعي متفاوتي برميخيزند و معمولاً يا از طبقات ممتاز و يا از طبقه متوسط سرچشمه ميگيرند و به همين ترتيب، سهم آنها در انديشههاي ديني متفاوت است. وبر بر اين عقيده بود كه همه دين هاي بزرگ شرقي، بيشتر محصول ژرفانديشي قشرهاي به نسبت ممتاز بودهاند. حتي از اين مهم تر، روشنفكرانياند كه از گروههاي به نسبت كم امتيازتر برخاستهاند، چنين انديشمنداني، گرايش به ساخت مفاهيم ديني بسيار اخلاقي و ريشهاي دارند، برخلاف مفاهيم ديني محافظهكارانه و نخبه گرايانه قشرهاي ممتاز. وبر و ادیان جهان: وبر با مطالعه در باب دین هندو ابراز میدارد: آیین هندو دارای آیین اخلاق ویژهای است که آن را برای این دنیا نادیده گرفته است و به واقعیت مادی همچون حجابی مینگرد که علایق حقیقی را، که بشریت باید به آن توجه کند، پنهان میسازد. آیین هندو دنیا را پدیدهای گمراه کننده به شمار میآورد و رغبت را از دنیا برکنار میزند. او آیین کنفوسیوس و تائو را نیز در چین مطالعه کرده و مدعی است که در چین نیز سرمایهداری و رشد اقتصادی در نهایت پا نگرفتهاست؛ زیرا مذهب رایج در آنجا موجبات چنین تحولی را فراهم نکرده، چرا که مذهبیان چین بر زندگی آرامی تاکید داشتند و پیشرفت مادی را تشویق نمیکردند. وبر در باب اسلام نیز مطالعاتی انجام داده است که البته بیشتر مربوط به زمان حکومت عثمانی است. او با مطالعهاش اسلام را قطب مخالف پروتستان دانسته و در نظر او، اسلام آیینی نیست که به زهد و دوری از دنیا سفارش کند. به عقیده ی وی، ریاضت کشی ، که اخلاق پروتستانی نمونه کامل آن است، در اسلام وجود ندارد؛ علاوه بر اینکه به زعم وی، اسلام فاقد آزادی بازار، تکنولوژی عقلانی، حقوق عقلانی و نیروی کار آزاد است. لذا، اساسا عقلانیت، که موتور اصلی حرکت برای شکستن سد سنتهاست، در اسلام وجود ندارد.این دیدگاه ها ما را متقاعد می کند که او مطالعات کاملی از اسلام نداشته است. البته با توجه به اینکه وبر بیشتر درباره سازمان فکری مربوط به حکومت عثمانی مطالعه کرده است، عجیب نیست که به چنین نتایجی رسیده باشد. زیرا عقلانیت اسلام به صورت بارزی در مذهب تشیع متبلور است که از دید وبر تا حد زیادی دور مانده است. حذف دین: از نظر وبر اگر عقلانیت در جامعه پدید آمد و به حد بالای خود رسید دیگر ضرورتی برای وجود دین در کار نیست و عقلانیتی که روزی دین به آن کمک میکرد دیگر نیازی به هیچ مشروعیت مذهبی ندارد. در این حال، احتمال بسیاری وجود دارد که دین به تدریج خود را کنار بکشد. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم از مواد و موجوداتی ساخته شده که در اختیار بشرند و محکوم به این هستند که از سوی بشر به کار روند و واجد هیچ نوع لطف و کرامتی نباشند. دین در جای مادی و افسونزدوده کار دیگر ندارد جز آنکه به حریم درونی وجدانها پناه ببرد یا به جهان ماورایی کشیده شود که جهان خدای متعال یا سرنوشت هر فرد پس از هستی دنیایی است. در مجموع، همانگونه که خود وبر در کتاب اخلاق پروتستان یادآور میشود، در جهان امروزی عرفیسازی و افسونزدایی، سرنوشت محتوم غرب خواهد بود. نقدهایی بر نظریات وبر: بسيارى از مطالبى كه فلاسفه اجتماعى و جامعهشناسان اوليه درباره منشا پيدايش دين و مراحل تكاملى آن بيان داشتهاند عارى از هرگونه مدرك و شاهد عينى و يا تاريخى است. آنها قصه تولد و رشد دين را تنها به صورت ذهنى مىبافند. اما چنين كارى در قلمرو علم جامعهشناسى نمىگنجد. به تعبير هانرى مندراس، «براى جامعهشناس رعايتسالمترين روشهاى استدلال كافى نيست، او بايد استدلال خود را از سرچشمه پديدههاى واقعى آب دهد.»[4] (3) متاسفانه وبر نيز در بسيارى از تحليلهاى خود درباره پيدايش و تكامل دين كاملا به صورت ذهنى بحث و استدلال نموده است. به عنوان مثال، او درباره اين مدعايش، كه نخست عقيده چند خدايى وجود داشته و سپس توحيد و يكتاپرستى پديد آمده است، چه مدرك تاريخى مىتواند ارائه دهد؟ اگر كسى بگويد كه نخست توحيد در ميان مردم رواج داشت[5] (4) و اين توحيد را نيز پيامبران الهى(ع) به مردم آموختند چه اشكالى، جز عدم هماهنگى با طرح تكاملى رايج آن زمان پيش مىآيد؟ ديدگاههاى وبر در جامعه شناسى دين مانند دوركيم، تكاملگرايانه است.[6] پارسونز نيز در مقدمه مفصلى كه بر جامعهشناسى دين وبر نگاشته، مىنويسد: «ديدگاه وبر در همهجا، به ويژه جامعهشناسى دين، تكاملى بود.»[7] البته وبر اين فرايند تكاملى را همواره تصاعدى نمىبيند، بلكه وقفهها و افولهايى را نيز در مسير آن مىبيند. اما تكاملگرايى، كه روزى غوغايى در محافل علمى برپا كرده بود، امروزه به دليل اشكالات متعدد و گوناگونى كه بر آن وارد است، طرفداران قابل توجهى ندارد.[8] متاسفانه به دلیل اینکه وبر بیشتر تمایل داشته است تا دین را بر اساس ساختارهای اقتصادی جوامع دینی توصیف کند، کمتر به حقایق و آموزه های دینی توجه کرده است. این مساله درمورد مطالعات وبر درباره دین اسلام به وضوح روشن است. گرچه درباره سایر ادیان نیز همین اشتباه را مرتکب شده است. منابع و مراجع : 1. م. بختیاری، فرضيه جامعه شناختى ماكس وبر درباره پيدايش و تكامل اديان 2. ژولین فروند جامعه شناسی ماکس وبر،...، ص 28 3. احمد صدرائی، مفاهیم اساس جامعهشناسی ماکس وبر، ج اول، ص 28 4. ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام 5. آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منصور صبوری،ص495 6. جرج ریتزر،اندیشه جامعهشناسی معاصر، محسن ثلاثی،ص101 7. ماکس وبر،روحیه سرمایهداری و اخلاق پروتستان، غلامعباس توسلی،ص156 8. هانرى مندراس، مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، ص 58 9. ملکم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، ص233 10. غلامعباستوسلى،نظريههاى جامعهشناسى، ص114 11. سیدحسين ميررضي، ماخذ شناسي ماكس وبربه زبان فارسي، 12. Max Weber, The Sociology of Religion 13. Max Weber, Sociology of the World Religions 14. Max Weber, The Rejection and the Meaning of the world [1] . Weber, Max, The Sociology of Religion, translated by:Ephraim Fischoff, Beacon Press, Boston, 1964, P. 28 [2] اسلام توحيد را مقدم بر شرك مىداند و اساسا نخستين انسان (حضرت آدم) موحد و حتى پيامبر خداى متعال بوده است. [3] روان شناسی اجتماعی دین های جهانی، ص 270 [4] - هانرى مندراس، مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، تهران، امير كبير،1369، ص 58 [5] خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق...» (بقره:213) [6] Bellah, Robert, N., Beyond Belief, University of Colifornia Press, 1991, P.20. [7] Parsons, Talcott, Introduction of "The Sociology of Religion" by Max Weber,op. cit, P. XXVII [8] - غلامعباستوسلى،نظريههاى جامعهشناسى، قم، سمت،1369،ص114
|
|||||