دین شناسی ماکس وبر

(رویکرد جامعه شناسی)

 
   

چکیده

وبر از جمله متفكران حوزه جامعه شناسي است. در انديشه ماكس وبر عقلانيت از برجستگي ويژه اي برخوردار است. نخستين و معروف‏ترين اثر ماكس وبر درباب جامعه‏شناسى دين، «اخلاق پروتستانى و روح سرمايه‏دارى» است. شهرت اين اثر چنان فزونى يافت كه ساير آثار وى در زمينه جامعه‏شناسى دين را كاملا تحت الشعاع قرار داد.

وبر در آثار ديگرش، به ويژه در بخش مفصلى از «اقتصاد و جامعه»، درباره ابعاد گوناگون دين بحث مى‏كند؛ از جمله مى‏توان به اين موضوعات اشاره كرد: پيدايش اديان، نحوه تاثيرگذارى دين بر رفتارهاى غير دينى، دين گروه‏هاى منزلتى، و دين و ساير حوزه‏هاى زندگى. در اين مقاله، ابتدا بررسی تحلیلی زندگی وبر بیان می شود. آنگاه ديدگاه‏هاى وبر درباره پيدايش ادیان و تکامل آنها، دین و اقتصاد، دین و عقلانیت مورد بررسی قرار گرفته است.

 بررسی تحلیلی زندگی وبر:

21 آوریل 1864‏ ماکس وبر در « ارفورت» ، در « تورینگیه» متولد شد. پدرش حقوقدان بود.  وی از خانواده‌ی صاحبان صنایع و تجار نساجی بود.  وی در سال 1869 ‏با خانواده اش به برلین آمد. وی جزو گروه لیبرالهای دست راستی تحت رهبری ‏‏«بنیگسن» از اهالی ‏«هانور» بود . مادرش « هلن فالنشتاین» زنی بسیار با فرهنگ و ‏به شدت نگران مسائل مذهبی و اجتماعی بود. وی ، تا لحظه‌ی مرگش در 1919 با پسرش ‏روابط فکری نزدیک داشت و آتش اشتیاق ایمان مذهبی را در نزد وی تیزتر می کرد. ‏

ماکس وبر رساله‌ی دکترای حقوق خود را درباره‌ی تاریخ بنگاههای تجاری در قرون وسطی ‏نوشت و در سال 1896 استاد دانشگاه هایدلبرگ شد. اما به علت فوت پدرش بعد از مشاجره ای که با او داشت، دچار مشکل روانی شد. در فاصله سالهای 1897 تا 1902، وبر در شرایط روانی بسیار بدی قرار داشت و حتی در سال 1899 به مدت چندین هفته در یک مرکز روانی کوچک به سر برد. سفر به ایتالیا و مشاهده چشم اندازهای زیبا و مناظر پرشکوه تاریخی برحال وبر تأثیر گذاشت و رفته رفته بهبود یافت.  در سال 1902 بود که او توانست به هایدلبرگ بازگردد. از سال 1903 به تدریج وضعیت او بهتر شد و در سال 1904 بازده کاری او به اوج رسید. در همین سال او سفری به آمریکا داشت و در این سفر الگوی یک جامعه ی جدید را دید و به نقش دیوان سالاری در دموکراسی پی برد.

در جریان جنگ جهانی اولی سرخوردگی هایی نیز برای وبر پیش آمد. مبارزه او با گرایشهای امپریالیستی به جایی نرسید. وبر بخاطر زندگی تحت رهبری قیصر هم احساس گناه می کرد و معتقد بود که کشورش به دلیل نحوه حکومت قیصر بر مردم و نیز تحمل و توجیه این وضعیت، منزوی شده است. همچنین وبر بنا به طبیعت خود توانایی ازخودگذشتگی های فکری را که به نظرخودش لازمه هر ایمانی بودند، نداشت.

پیدایش و تکامل ادیان از نظر وبر:

وى در تعريف دين مى‏گويد: «مى‏توان روابط انسان‏ها با نيروهاى مافوق طبيعى را، كه به صورت دعا، قربانى و عبادت در مى‏آيند، آيين و دين ناميد»[1].  اکنون مفاهیم دینی را از دیدگاه وبر بررسی می کنیم.

1- روح و نمادگرايى

 نظر وبر آن است که در مراحل ابتدايى، احتمالا در اثر نفوذ معنوى افراد كاريزماتيك، مفهوم «روح‏» انتزاع گرديد. روح موجودى است نامتعين، نامرئى و با اراده كه در وراى اشياء، حيوانات و افراد كاريزماتيك جاى مى‏گيرد و موجب رفتارهاى غير عادى در آن‏ها مى‏گردد. روح ممكن است از اين اشياء يا اشخاص جدا شود و در اشياء يا اشخاص ديگرى حلول نمايد و يا همان‏طور، جدا باقى بماند. با توجه به نقشى كه روح در آثار و رفتار اين اشياء واشخاص داشت، اين فكر به وجود آمد كه براى رسيدن به مقاصد، به جاى تحت تاثير قرار دادن اشياى طبيعى، بايد سعى كرد تا بر اين موجودات فوق‏طبيعى تاثير گذاشت؛ ولى از آن‏جا كه موجودات فوق طبيعى به طور مستقيم قابل دست‏رسى نيستند، بايد با استفاده از نماد به آن‏ها دست‏يافت و بدين ترتيب، به اعمال و اشياى نمادين تمسك جستند.

نمادگرايى تاثيرات مهمى بر تفكر و انديشه نيز بر جاى گذاشت، به عنوان مثال، تفكر تمثيلى (analogical thinking)، كه در حوزه جادو پديد آمد و در نمادگرايى عقلانى شد، تاثير پايدارى بر صور بيان دينى و تفكر فقهى بر جاى گذاشت.

2- تابو و توتم

وبر نيز مانند ديگر معاصران خود، بحث‏هاى مفصلى درباره توتم و تابو دارد. او مى‏گويد: ارواح به دليل آن كه عامل بسيارى از وقايع و رويدادها تلقى مى‏شدند، موجوداتى بودند هيچ‏گاه نبايد مردم موجبات خشم و نارضايتى آن‏ها را فراهم مى‏آوردند. بنابراين، هر چيز يا فردى كه روح در آن حلول مى‏كرد «تابو» دانسته مى‏شد كه ديگران نبايد به آن نزديك شوند. البته تابوها غالبا در ارتباط با منافع اقتصادى - از قبيل محافظت از جنگل و حيات‏وحش، حفظ كالاهاى كمياب، نگه‏دارى اموال شخصى، حفظ غنايم جنگى، حفظ پاكى خون و اعتبار طبقاتى و امثال اين‏ها - شكل مى‏گيرند. تابوها به نظامى از هنجارها منجر مى‏شوند. بر اساس اين نظام هنجارى، ارتكاب بعضی کنش‏ها مجازات و گاهى حتى مرگ را در پى دارد. اين نظام اخلاقى شامل منع از تابو، ايام نحس، ممنوعيت‏هايى در مورد ازدواج - به ويژه در محدوده روابط خونى - و مانند اين‏ها مى‏گردد. هر عملى كه در اين نظام هنجارى مرسوم گرديد، «مقدس‏» محسوب مى‏شود.

به نظر وبر، هنجارهاى تابويى در مواردى، به تشكيل گروه‏ها و انجمن‏هاى سياسى و يا ديگر گروه‏هاى اجتماعى منجر مى‏گردد. شايع‏ترين نهاد اجتماعى، كه بدين شيوه به وجود آمده، چيزى است كه از آن به «توتميسم‏» (totemism) ياد مى‏شود. توتميسم عبارت است از رابطه خاص ميان يك شى‏ء - معمولا يك شى‏ء طبيعى يا يك حيوان - و يك گروه اجتماعى معين. توتم يك نماد خانوادگى به شمار مى‏رود و اعضاى گروه با خوردن گوشت‏حيوان توتمى از روح آن برخوردار شده، به يك گروه توتمى تعلق مى‏گيرند. وبر، بر خلاف دوركيم، مى‏گويد: اعتقاد به جهانى بودن توتميسم، به ويژه اعتقاد به اين كه تمام گروه‏هاى اجتماعى و تمام اديان از توتميسم ناشى شده‏اند، بسيار اغراق‏آميز است.

توتميسم نقش مهمى در ايجاد تقسيم كار ميان زن و مرد و توسعه و تنظيم داد و ستد ايفا كرده، ولى هنجارهاى تابو ممكن است در مواردى، از داد و ستد و ساير مراودات اجتماعى جلوگيرى نمايد.

3- خدا

بنابر نظر وبر، مفهوم «خدا» مانند مفهوم «روح‏» يك سير تكاملى را طى كرده و يك فرايند تكاملى، از يك نيروى مبهم، تشخص نيافته و حتى بدون نام، به خدايان متشخص و داراى قلمرو و مسؤوليت‏هاى خاص و سپس به خداى واحد و متعال رسيده است[2].  در مرحله چند خدايى، صلاحيت و قدرت خدايان غالبا مساوى با هم نبوده و در اثر مقتضيات اوضاع و احوال طبيعى و اجتماعى، تفاوت‏هايى در توان و قدرت آن‏ها براى دست‏يافتن به مقام عالى و يا الوهيت انحصارى به وجود آمده است. عوامل متعددى در برترى يافتن يك خدا بر ساير خدايان دخيل بوده كه برخى از آن‏ها را وبر بدين ترتيب برشمرده است:

·         عامل اول، صرفا عقلانى است. هر جا احكام خاصى ثبات‏يافته و توسط تفكر دينى به رسميت ‏شناخته شده، خدايانى چون خداى آسمان و ستارگان، كه بيش‏ترين نظم را در رفتار خود نشان داده‏اند، فرصت دستيابى به تعالى را يافته‏اند.

·         عامل دوم، روحانيت است. خدايان آسمان در هند، ايران و بابل به وسيله تبليغات روحانيت پديد آمدند.

·         عامل سوم، نقش اقتصادى و سياسى يك خداست. خدايى كه از اهميت اقتصادى و سياسى برخوردار است فرصت‏بيش‏ترى براى تعالى يافتن دارد.

·         عامل چهارم، پيروزى‏هاى سياسى و نظامى است. غلبه‏هاى سياسى و نظامى موجب غلبه خداى گروه غالب بر خداى گروه مغلوب مى‏گردد.

به عقيده وبر، تقريبا در همه جا اشكالى از يكتاپرستى شكل مى‏گرفت، ولى موانعى از توسعه آن در دين مردم جلوگيرى مى‏كرد. وى مکرّر متذکر شده كه در ميان اديان، تنها يهوديت و اسلام به توحيد - به معناى واقعى كلمه - دست‏يافته‏اند.

از نظر يكى از عوامل مهم پيدايش مفهوم تك خدايى در خاور نزديك اين بود كه در اين منطقه، طبقاتى كه حامل اخلاق دينى بدون خدا - مانند هند و چين - باشند، وجود نداشتند.

4- اخلاق دينى

به عقيده وبر، زمانى كه اعتقاد به ارواح جاى خود را به اعتقاد به خدا يا خدايان داد، «اخلاق دينى‏» نيز جاى «اخلاق جادوگرانه‏» را گرفت و چيزى كه در تحول و توسعه اخلاق دينى، نقش عمده‏اى ايفا كرد مفهوم «گناه‏»  بود. پيش از اين، شكست و ناتوانى يك خدا دليل بى‏كفايتى او محسوب مى‏گرديد، ولى با پيدايش مفهوم «گناه‏»، اين شكست‏ها نه به روحانى و نه به خدا، بلكه به خود بندگان نسبت داده شد. هر حادثه بدى كه براى يك گروه اتفاق مى‏افتاد، به دليل گناهان افراد بود و خدا هم مى‏خواست‏با اين‏گونه حوادث، پيروان خود را تنبيه كند. به همين دليل، پيامبران بنى‏اسرائيل‏ همواره گناهان مردم خود و يا گناهان نياكان آن‏ها را به آن‏ها گوشزد مى‏كردند. مصيبت‏هايى كه فرد در زندگى با آن‏ها دچار مى‏شود امتحان الهى و يا پيامدهاى گناه محسوب مى‏گردد. از نظر وبر تقاضاى اخلاقى از خدايان به موازات چهار نوع توسعه افزايش يافت:

الف - توسعه كيفيت و قدرت قانون در ميان گروه‏هاى سياسى

ب - توسعه حوزه فهم عقلانى از جهان بيرونى

ج - توسعه منظم روابط انسانى به وسيله قوانين قراردادى و وابستگى انسان‏ها به رعايت اين قوانين

د - رشد اهميت اجتماعى و اقتصادى واژه‏هايى همچون دوستان، ماموران، شركا و بدهكاران.

5- جادوگر و روحانى

در نظر وبر، با وجود همه ابهاماتى كه در تشخيص دين از جادو وجود دارد، مى‏توان گفت كه «دين‏» عبارت است از: روابط انسان‏ها با نيروهاى فوق طبيعى كه صورت دعا، قربانى و عبادت به خود مى‏گيرد، در حالى كه «جادو» عبارت است از: اجبار نيروهاى فوق طبيعى از طريق وسايل و اورادى خاص. بر اين اساس، موجوداتى كه در دين مورد پرستش قرار مى‏گيرند «خدا» ناميده مى‏شوند و آن‏هايى كه در جادو تحت اجبار و طلسم قرار مى‏گيرند «شياطين‏» و «ديو»هايند. به نظر وبر، تفاوتهایی بین روحانی و جادوگر وجود دارد. از آن جمله؛ عمل روحانیون سازمان یافته، ثابت و منظم است، روحانیون به صورت یک سازمان عمل می کنند نه به صورت فردی، روحانیون دانش تخصصی دایند ولی جادوگران از کاریزمای شخصی برخوردارند، روحانیون یک نگرش را تبلیغ می کنند و با هنجارها، زمانها، مکانها و گروههای خاصی ارتباط دائم دارند.

وبر نقش روحانيت را در توسعه عقلانيت ماوراى طبيعى و اخلاق دينى مورد تاكيد قرار مى‏دهد و معتقد است آئينى كه روحانى ندارد فاقد عقلانيت ديدگاه‏هاى ماوراى طبيعى و اخلاق دينى است و هر جا روحانيت در احراز يك منزلت طبقاتى مستقل شكست‏خورده، عقلانيت‏حيات دينى نيز در آن‏جا ناقص و يا معدوم شده است.

6- پيامبر

وبر مى‏گويد: از ديدگاه جامعه‏شناسى، پيامبر فردى است‏برخوردار از كاريزما كه ماموريت دارد يك نگرش دينى يا حكم الهى را اعلام و تبليغ نمايد. وبر صفات و ويژگى‏هاى پيامبر را چنين توضيح مى‏دهد:

الف - رسالت‏شخصى مهم‏ترين عنصرى است كه ميان پيامبر و روحانى تمايز ايجاد مى‏كند. پيامبر اقتدار خود را از طريق وحى و كاريزماى شخصى به دست مى‏آورد، در حالى كه اقتدار روحانى از طريق خدمت در يك سنت مقدس به دست مى‏آيد و هر چند جادوگر نيز قدرت خود را از طريق كاريزماى شخصى به دست مى‏آورد، ولى او ادعاى وحى ندارد.

ب - پيامبر بر خلاف روحانى و جادوگر، براى فرد كار نمى‏كند و در برابر كارهايى كه انجام مى‏دهد پاداش نمى‏خواهد.

ج پیامبر تعاليم خود را از هيچ منبع بشرى دريافت نمى‏كند.

د - پيامبر آموزه‏هاى خود را مانند يك آموزگار تعليم نمى‏دهد، بلكه از موعظه‏هاى عاطفى استفاده مى‏كند.

پس از اين تمايزها آنچه تحت اين عنوان باقى مى‏ماند دو نوع مشخص از پيامبر است: پيامبر اخلاقى و پيامبر نمونه‏اى. به عقيده وبر، پيامبر اخلاقى همانند زرتشت و حضرت محمد(ص)، وسيله‏اى است‏براى ابلاغ خدا و اراده خدا و واعظى است كه مزد خود را فقط از خدا مى‏خواهد. پيامبر اخلاقى اطاعت‏خدا را به عنوان يك وظيفه اخلاقى تلقى مى‏كند. اما پيامبر نمونه‏اى مانند بودا، از طريق نمونه قرار دادن خود، ديگران را به رستگارى دينى دعوت مى‏كند. پيامبر نمونه‏اى چيزى درباره دعوت الهى يا وظيفه اخلاقى اطاعت نمى‏گويد، بلكه مردم را به همان راهى كه خود پيموده، فرا مى‏خواند. البته در عمل مردم می دانند که به جایگاه پیامبر نمونه ای نمی توانند برسند. نبوت اخلاقى با خدايى متشخص، متعال و اخلاقى در ارتباط است و از اين‏رو، پيامبر اخلاقى تنها در خاور نزديك، كه تصور چنين خدايى از ويژگى‏هاى آن است، وجود دارد. پيامبر نمونه‏اى نيز از ويژگى‏هاى پيامبران هند است.

دین و اقتصاد در نظر وبر:

ماکس وبر هرچند هدف رفتار دینی را چیزی غیر عقلانی، آن جهانی و غیر اقتصادی می‏داند، اما در باب بررسی پروتستانیسم، از این بیان تا حدود زیادی فاصله می‏گیرد و اصول ذیل را در باب دین و اقتصاد بیان می‏کند:

·         اولا، دین و پدیده‏های اقتصادی وابستگی متقابل دارند و کنش متقابل میانشان موجود است.

·         ثانیا، نه دین و نه اقتصاد به تنهایی نمی‏توانند به‏طور کام، واقعیت‏های زندگی اجتماعی را توصیف کنند.

·         ثالثا، تنها با درنظر گرفتن دین و نظام اقتصادی به عنوان متغیرها، امکان مطالعه زندگی اجتماعی وجود دارد.

 در حقیقت، کار وبر درک دین یا تاثیر ارزشها، و باورها بر رفتارهای بشری را به نحوی مثبت و علمی میسر می‏سازد. او معتقد است که خود دین به‏طور نسبی عقلانی است. در عین حال، دین خود می‏تواند سر چشمه‏ای برای رشد عقلانیت‏ باشد و یکی از سرچشمه‏های عقلانیت در جوامع غربی عبارت است از تغییرات فرهنگی ویژه‏ای که اخلاق پروتستان آن را به ارمغان آورده است؛ اخلاقی که اعتقاد به اصالت فرد، سخت‏ کوشی، رفتار عقلانی و اعتماد به نفس را مورد تاکید قرار می‏دهد.

دین و عقلانیت:

وبر به تبیین خود دین نمی پرداخت، بلکه پیوندهای میان انواع گوناگون دین و گروه های خاص اجتماعی و تأثیر انواع دیدگاه های دینی بر جنبه های دیگر زندگی اجتماعی، به ویژه رفتار اقتصادی را دنبال می کرد. شاید صریح ترین بحث وبر در این باره در اثر «روان شناسی اجتماعی دین های جهانی» او مطرح شده باشد. او در این اثر، نوعی رهیافت اساساً روانشناختی را در مورد دین مطرح می کند که در برگیرنده ی هردو مبنای عقلی و عاطفی آن است و ارتباط تنگاتنگی با عوامل اجتماعی دارد که به تشخیص وبر، به تبیین اساساً جامعه شناختی نیز نیاز دارند. اما او از هرگونه اظهارنظر در جهت پیونددادن دین با عوامل اجتماعی بر مبنای یک موضع تقلیل گرایانه، پرهیز می کند. وبر می گوید، رهیافت جامعه شناختی به تنهایی نمی تواند دین را تبیین کند. او این نظر را رد می کند که اندیشه های دینی جز بازتاب های موقعیت های مادی و منافع گروه های اجتماعی چیز دیگری نیستند. «عوامل اجتماعی هرقدر بر یک آیین اخلاقی دینی در یک مورد خاص نفوذ موثری داشته باشند، اما یک آیین دینی اساساً از سرچشمه های دینی اش آب می خورد و بیش از همه، با محتوای بشارت ها و اصول اعلام شده اش شکل می گیرد.»[3]

دین و دلیل تراشی اخلاقی:

وبر معتقد است در توصیف دینی نابرابری ها نه تصادفی بلکه جزئی از یک ساختار الگودارند. در نتیجه رویکردهای دینی گرایش به پیوستگی با گروه های مختلف جامعه دارند. گروه های گوناگون دیدگاه های دینی کم و بیش متفاوتی دارند زیرا مسائل متفاوتی را تجربه می کنند. در نتیجه به عقیده ی وبر جامعه شناسی دین درواقع بررسی روابط میان افکار دینی و آن گروه های اجتماعی متفاوتی است که «حاملان» این افکارند. در ضمن جامعه شناسی دین کارش این است که پیامدهای این جهت گیری های دینی را بر تاریخ و جامعه ی بشری بررسی کند و تأثیر این جهت گیری ها را بر شیوه های زندگی رویکردها و رفتار بشری بازشناسد.

وبر پيدايش كهانت و تحول دليل تراشي اخلاقي را به پيچيدگي هرچه بيشتر اجتماعي مرتبط مي كند. اين نوع ارتباط، وابستگي متقابل ميان انسان‌ها را افزايش مي دهد، زيرا آنها ديگر در گروه هاي كوچك رو در رو زندگي نمي كنند، يعني همان گروه‌ها در موقعيت هاي اجتماعي پيچيده تر، بايد بر قوانين و قواعد و رويه هاي رسمي تأكيد بيشتري داشت.

در چنين شرايطي، نياز به صورت بندي اصول اخلاقي و ترويج آنها، رفع تناقض‌ها و ابهام‌ها و تطبيق با موقعيت‌ها و احتمالات تازه، احساس مي شود. در نتيجه، كهانت به عنوان يك گروه حرفه ای در پيشبرد اين فرآيند تحول مي يابد.

دین و طبقات اجتماعی:

همه گروه هاي تشكيل دهنده جامعه نبايد به يك ميزان احساسات ديني از خود نشان دهند. براي مثال، دهقانان مانند اعضاي جوامع ابتدايي به جادو بيشتر از دين گرايش دارند. آنهايي كه با طبيعت پيوند نزديك دارند و وابسته به نيروهاي مادي اند، بيشتر بايد به نظارت مستقيم اين نيروها توجه داشته باشند. طبقات جنگجو و نجيب زاده نيز تعلق ديني‌شان محدود به دفع شر و شكست نظامي و جلب نوعي پشتيباني الهي در صحنه هاي نبرد و تضمين ورود رزمندگان به بهشت در هنگام مرگ است. مأموران حكومتي و ديوان سالاران نيز بيشتر به حفظ نظم و انضباط و امنيت توجه دارند و دين را وسيله سودمندي براي دستيابي به اين هدف‌ها مي انگارند. نمونه اين گروه، طبقه مديران تحصيل كرده كنفوسيوسي هستند. بازرگانان ثروتمند و سرمايه‌داران نيز علاقه به رستگاري اخلاقي ديني را چندان از خود نشان نمي‌دهند. علاقمندي آنها به چيزهاي دنيوي، پيگيري هدف‌هاي مادي اين جهاني و رضايت خاطر كلي آنها از موقعيت‌شان، از تعلق آنها به قضاياي آن جهاني، روحاني و اخلاقي جلوگيري مي كند. وبر مي گويد: «هركجا كه شكاكيت يا بي تفاوتي به دين وجود داشته باشد، رويكرد‌هاي بازرگانان و سرمايه‌داران بزرگ نيز بايد رواج داشته باشند.» اما اين طبقات متوسط و پايين به ويژه طبقه متوسط پايين در مناطق شهري هستند كه حاملان واقعي دين‌هاي اخلاقي‌اند. آنها پذيراي كوشش‌هاي تبليغي رهبران، بدعت‌گذاران و واعظان ديني طبقه متوسط پايين‌اند. روشنفكران نیز از زمينه‌هاي اجتماعي متفاوتي برمي‌خيزند و معمولاً يا از طبقات ممتاز و يا از طبقه متوسط سرچشمه مي‌گيرند و به همين ترتيب، سهم آنها در انديشه‌هاي ديني متفاوت است. وبر بر اين عقيده بود كه همه دين هاي بزرگ شرقي، بيشتر محصول ژرف‌انديشي قشرهاي به نسبت ممتاز بوده‌اند. حتي از اين مهم تر، روشنفكراني‌اند كه از گروه‌هاي به نسبت كم امتيازتر برخاسته‌اند، چنين انديشمنداني، گرايش به ساخت مفاهيم ديني بسيار اخلاقي و ريشه‌اي دارند، برخلاف مفاهيم ديني محافظه‌كارانه و نخبه ‌گرايانه قشرهاي ممتاز.

وبر و ادیان جهان:

وبر با مطالعه در باب دین هندو ابراز می‏دارد: آیین هندو دارای آیین اخلاق ویژه‏ای است که آن را برای این دنیا نادیده گرفته است و به واقعیت مادی ‏همچون حجابی ‏می‏نگرد که علایق‏ حقیقی را، که ‏بشریت ‏باید به آن توجه کند، پنهان می‏سازد. آیین هندو دنیا را پدیده‏ای گمراه کننده به شمار می‏آورد و رغبت را از دنیا برکنار می‏زند.

او آیین کنفوسیوس و تائو را نیز در چین مطالعه کرده و مدعی است که در چین نیز سرمایه‏داری و رشد اقتصادی در نهایت پا نگرفته‏است؛ زیرا مذهب رایج در آنجا موجبات چنین تحولی را فراهم نکرده، چرا که مذهبیان چین بر زندگی آرامی تاکید داشتند و پیشرفت مادی را تشویق نمی‏کردند.

وبر در باب اسلام نیز مطالعاتی انجام داده است که البته بیشتر مربوط به زمان حکومت عثمانی است. او با مطالعه‏اش اسلام را قطب مخالف پروتستان دانسته و در نظر او، اسلام آیینی نیست که به زهد و دوری از دنیا سفارش کند. به عقیده ی وی، ریاضت‏ کشی ، که اخلاق پروتستانی نمونه کامل آن است، در اسلام وجود ندارد؛ علاوه بر اینکه به زعم وی، اسلام فاقد آزادی بازار، تکنولوژی عقلانی، حقوق عقلانی و نیروی کار آزاد است. لذا، اساسا عقلانیت، که موتور اصلی حرکت ‏برای شکستن سد سنت‏هاست، در اسلام وجود ندارد.این دیدگاه ها ما را متقاعد می کند که او مطالعات کاملی از اسلام نداشته است. البته با توجه به اینکه وبر بیشتر درباره سازمان فکری مربوط به حکومت عثمانی مطالعه کرده است، عجیب نیست که به چنین نتایجی رسیده باشد. زیرا عقلانیت اسلام به صورت بارزی در مذهب تشیع متبلور است که از دید وبر تا حد زیادی دور مانده است.

حذف دین:

از نظر وبر اگر عقلانیت در جامعه پدید آمد و به حد بالای خود رسید دیگر ضرورتی برای وجود دین در کار نیست و عقلانیتی که روزی دین به آن کمک می‏کرد دیگر نیازی به هیچ مشروعیت مذهبی ندارد. در این حال، احتمال بسیاری وجود دارد که دین به تدریج‏ خود را کنار بکشد. جهانی که ما در آن زندگی می‏کنیم از مواد و موجوداتی ساخته شده که در اختیار بشرند و محکوم به این هستند که از سوی بشر به کار روند و واجد هیچ نوع لطف و کرامتی نباشند. دین در جای مادی و افسون‏زدوده کار دیگر ندارد جز آنکه به حریم درونی وجدان‏ها پناه ببرد یا به جهان ماورایی کشیده شود که جهان خدای متعال یا سرنوشت هر فرد پس از هستی دنیایی است. در مجموع، همان‏گونه که خود وبر در کتاب اخلاق پروتستان یادآور می‏شود، در جهان امروزی عرفی‏سازی و افسون‏زدایی، سرنوشت محتوم غرب خواهد بود.

نقدهایی بر نظریات وبر:

بسيارى از مطالبى كه فلاسفه اجتماعى و جامعه‏شناسان اوليه درباره منشا پيدايش دين و مراحل تكاملى آن بيان داشته‏اند عارى از هرگونه مدرك و شاهد عينى و يا تاريخى است. آن‏ها قصه تولد و رشد دين را تنها به صورت ذهنى مى‏بافند. اما چنين كارى در قلمرو علم جامعه‏شناسى نمى‏گنجد. به تعبير هانرى مندراس، «براى جامعه‏شناس رعايت‏سالم‏ترين روش‏هاى استدلال كافى نيست، او بايد استدلال خود را از سرچشمه پديده‏هاى واقعى آب دهد.»[4] (3)

متاسفانه وبر نيز در بسيارى از تحليل‏هاى خود درباره پيدايش و تكامل دين كاملا به صورت ذهنى بحث و استدلال نموده است. به عنوان مثال، او درباره اين مدعايش، كه نخست عقيده چند خدايى وجود داشته و سپس توحيد و يكتاپرستى پديد آمده است، چه مدرك تاريخى مى‏تواند ارائه دهد؟ اگر كسى بگويد كه نخست توحيد در ميان مردم رواج داشت[5] (4) و اين توحيد را نيز پيامبران الهى‏(ع) به مردم آموختند چه اشكالى، جز عدم هماهنگى با طرح تكاملى رايج آن زمان پيش مى‏آيد؟

ديدگاه‏هاى وبر در جامعه ‏شناسى دين مانند دوركيم، تكامل‏گرايانه است.[6]  پارسونز نيز در مقدمه مفصلى كه بر جامعه‏شناسى دين وبر نگاشته، مى‏نويسد: «ديدگاه وبر در همه‏جا، به ويژه جامعه‏شناسى دين، تكاملى بود.»[7] البته وبر اين فرايند تكاملى را همواره تصاعدى نمى‏بيند، بلكه وقفه‏ها و افول‏هايى را نيز در مسير آن مى‏بيند. اما تكامل‏گرايى، كه روزى غوغايى در محافل علمى برپا كرده بود، امروزه به دليل اشكالات متعدد و گوناگونى كه بر آن وارد است، طرفداران قابل توجهى ندارد.[8]

 متاسفانه به دلیل اینکه وبر بیشتر تمایل داشته است تا دین را بر اساس ساختارهای اقتصادی جوامع دینی توصیف کند، کمتر به حقایق و آموزه های دینی توجه کرده است. این مساله درمورد مطالعات وبر درباره دین اسلام به وضوح روشن است. گرچه درباره سایر ادیان نیز همین اشتباه را مرتکب شده است.

منابع و مراجع :

1.                  م. بختیاری،  فرضيه جامعه ‏شناختى ماكس وبر درباره ‏پيدايش و تكامل اديان

2.                  ژولین فروند جامعه شناسی ماکس وبر،...، ص 28

3.                  احمد صدرائی، مفاهیم اساس جامعه‏شناسی ماکس وبر، ج اول، ص 28

4.                  ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه‏شناسی، ترجمه باقر پرهام

5.                  آنتونی گیدنز، جامعه ‏شناسی، ترجمه منصور صبوری،ص‏495

6.                  جرج ریتزر،اندیشه جامعه‏شناسی معاصر، محسن ثلاثی،ص‏101

7.                  ماکس وبر،روحیه سرمایه‏داری و اخلاق پروتستان، غلامعباس توسلی،ص‏156

8.                  هانرى مندراس، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام،  ص 58

9.                  ملکم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، ص233

10.              غلام‏عباس‏توسلى،نظريه‏هاى جامعه‏شناسى، ص‏114

11.              سیدحسين ميررضي، ماخذ شناسي ماكس وبربه زبان فارسي،

12.  Max Weber, The Sociology of Religion

13.  Max Weber, Sociology of the World Religions

14.  Max Weber, The Rejection and the Meaning of the world


 

[1] . Weber, Max, The Sociology of Religion, translated by:Ephraim Fischoff, Beacon Press, Boston, 1964, P. 28

[2] اسلام توحيد را مقدم بر شرك مى‏داند و اساسا نخستين انسان (حضرت آدم) موحد و حتى پيامبر خداى متعال بوده است.

 [3] روان شناسی اجتماعی دین های جهانی، ص 270

[4] - هانرى مندراس، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، تهران، امير كبير،1369، ص 58

[5] خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق...» (بقره:213)

[6] Bellah, Robert, N., Beyond Belief, University of Colifornia Press, 1991, P.20.

[7] Parsons, Talcott, Introduction of "The Sociology of Religion" by Max Weber,op. cit, P. XXVII

[8] - غلام‏عباس‏توسلى،نظريه‏هاى جامعه‏شناسى، قم، سمت،1369،ص‏114